اشتباه عجیب استالین
درتحول نا خواسته سریع جامعه ایران!!

دربین سالهای 1310 تا شاید 1315 بدستور استالین کلیه ایرانیان مقیم قفقازیه از مسلمان و ارمنی که نمیخواستند تبعه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بشوند بطرف ایران کوچ داده شدند.

این عده که همگی صاحب کسب و کار و دانش نوین آنروزی بودند یکباره جامعه عقب افتاده میراث دو صده حکومت قاجاریه را دگرگون ساختند. استالین دربین آنان عوامل دستگاه امنیتی و جاسوسی شوروی را که بعد ها بنام " کا.ج. ب " خوانده شد جازده بود که فورا توسط همان مهاجرین" نامی که در ایران به این کوچ دادگان، داده شده بود" شناخته شده و بازداشت گردیدند. امکان دارد که چند نفری نا شناخته ماندند تاشهریور ماه 1320 که ایران توسط نیروهای انگلستان در جنوب و نیروهای شوروی درشمال به بهانه وجود چند تبعه آلمان نازی اشغال شد . درحالی که منظور اصلی از اشغال ایران رساندن اسلحه و مهمات با سوء استفاده از راه آهن سرتاسری شمال به جنوب ایران بود! وسپس  قائله آذربایجان پیش آمد که یکباره این افراد تاشناخته اونیفورم افسران شوروی را بر تن کرند و به ارتش شوروی پیوستند ودستشان رو شد. شاید غلام یحیی و دانشیان ،از سران فرقه دموکرات آذربایجان به سرگردگی پیشه وری ،از جمله آنان بودند.

درابتدا رضاشاه مخالف ورود مهاجرین به ایران بود ولی ناگزیر شد تا آنان را بپذیرد. و سپس بنابر توصیه دولتمردان مترصد پیشرفت و ترقی که میدانستند این مهاجرین چه تحفه گران بهائی هستند، رضاشاه دستور داد تا به آنان کمک مالی بشود تا بتوانند کسب و کار و دانش خود را در ایران بکار گیرند. و بدین صورت ، من شاهد پیشرفت سریع اجتماعی و اقتصادی و صنعتی میهنم بودم.

من به دبستان ادیب در محله عربها در تهران که در نزدیکی میدان توپخانه (بعدها میدان سپه) و در ضلع جنوبی خیابان چراغ برق واقع بود میرفتم و شاهد بودم که هر از چندگاه کارگاه تازه ای دراین خیابان باز میشود با ماشین های عجیب و غریب که عبارت بود از تراش فلزات و قالب فلز گیری و ریحته گری قطعات ماشین ها و تعمیر وسائل صنعتی واتومبیل  و غیره که در ایران آنروز سابقه نداشت.

و از طرفی در خیابان لاله زار مغازه های تازه بازشد که ازجمله مغازه بزرگ (گراند مگزین) پیرایش بود که مانند مغازه های بزرگ اروپائی درطبقه دوم ساختمانی در میانه لاله زار واقع و دارای انواع و اقسام البسه آماده مردانه و زنانه و سایر لوازم از جمله کلاه شاپو و کفش وکیف و کراوات و لوازم آرایش و غیره بود. بازشدن این مغازه بحدی برای عامه جالب بود که همیشه پر از مشتری بود که هریک نخست برای کنجکاوی به پیرایش میآمدند و سپس چیزی هم میخریدند. وقتی رضا شاه کلاه پهلوی را که چندی پیش خودش جایگرین کلاه های عجیب و غریب  و متعدد، از جمله کلاه پاخپاخی و فینه قرمز مصری و دستاری مانند عمامه آخوندان بسر داشتند ، شاید با نشات از کلاه افسران پلیس قرانسه که هنوز هم مورد استفاده  آنان است، به کلاه فرنگی "شاپو" تغییر داد و گفت" دم قبایتان (سرداری ) را بریدم تا کت و شلوار به تن داشته باشید و اکنون هم کلاهتان را فرنگی میکنم تا در کنار بیگانگان احساس حقارت نکنید" تنها مغازه بزرگ پیرایش کلاه فرنگی " شاپو " داشت که مورد هجوم مردان واقع شد!!

  

 کلاه های عجیب و عریب آنرورها که تا زمان رضاشا ادامه داشت
این عکس مظفرالدین شاه در جوانی با درباریانش نماینده کلاه های عجیب و غریب است!

 کمی بالاتر درطرف مقابل پاساژی بنام " رزاق منش" بازشد . در این پاساژهم مهاجرین مغازه های تازه و جالب از هرنوع باز کرده بودند، از جمله دوبرادر که در ابتدای پاساژ، کفاشی بنام " راغب" گشوده بودند که برای نخستین بار کفش دوزی به سبک اروپائی در ایران رواج یافت و ما از شر کفشهای تنگ و ترش و میخ چه زای بازار کفاشها رها شدیم.

کمی بالاتر سر چهار راه اسلامبول نخستین سینما بنام" مایاک" بازشد و در طرف مقابل سینما مغازه قهوه و شکلات فروشی بنام "آی بتا" گشوده شد که یکباره به محل ملاقات دولتمردان آنروزی مبدل گشت. جالب اینکه صاحب و گرداننده "آی بتا" یک بانوی ارمنی بود که شکلات سازی را در ایران پایه گذارد. بخوبی یادم هست که من همراه پدرم مرتبا به "آی بتا" سرمیزدیم ومن شکلاتی که روکش برشی از پوست پرتغال داشت بسیار دوست داشتم ولی پدرم قهوه می نوشید و بادوستانش گپ میزد. درست همجوار مغازه "آی بتا" مغازه کفاشی ارمنی دیگری بنام "وارطان" تاسیس شده بود. در انتهای مغازه یک طبقه زده شده بود که چهار پنج نفر کارگردر آنجا کفش میدوختند. جلوی این طبقه نرده کشی شده و در وسط نرده ها یک آئینه مستطیل دراز بطول دومتر و عرض پنجاه سانتیمتر نصب بود . در دوطرف این آئینه همیشه دو لنگه نیم چکمه سیاه رنگ آویزان بود. روزی دل بدریا زده از وارطان پرسیدم این نیم چکمه ها چه صیغه ایست؟ او گفت

" اینها برای رضا شاه است با پاشنه بسیار کوتاه و آماده. بمحض اینکه از دربار این یک جفت خواسته شود فوری یک جفت دیگر را آماده میکنیم"!! آنطرف خیابان جنب سینما مایاک یک شیرینی فروشی به سبک اروپائی گشوده شد که من عاشق نان شیرینی ناپلئونی آن بودم. ازجمله شیرینی های تازه نانی بود بنام"سوخاری" که عبارت بود از یک برش نان سفید فرنگی بسیار سبک و کمی شیرین. با این ترتیب شیرینی پزی در ایران بسبک اروپائی رواج یافت. بیاد دارم که غروبها حوالی ساعت بین پنج و شش پس از نیمروز یک بانوی ارمنی کمی چاق و چله وتقریبا مسن، از لاله زار میامد بالا و مرتبا فریاد میزد " پیراچکی، پیراچکی" اوسبد نسبتا بزرگی را روی سر داشت که روکشی هم محتویات سبد را میپوشاند. اما پیراچکی گویا نان فرانسوی بود که داخلش با خیار شور و سوسیسون و سبزیجات پر وپخته شده وهنوز کمی گرم بود. پیاله زنان اطراف با خرید پیراچکی سبد او را خالی میکردند ولی من که یک پسر بچه ده یازده ساله بودم هرگز پیراچکی نخریدم و نخوردم و نمیدانم که پیراچکی واقعا چه بود و چه مزه ای داشت  که پیاله زنان برایش سرو دست می شکستند! اواسط خیابان اسلامبول درباغی بسیار مصفا ومفرح هتل رستواران با محل رقص بنام "کنتینانتال" بازشد که بیشتر جای ملاقات جوانان از دختر و پسر بود. در اوایل خیابان نادری کمی بالاتر ازدیوار سفارت دولت فخیمه، درطرف راست خیابان، هتل رستوران و شیرینی قروشی نادری بازشد که خوراکهای روسی مانند، سالاد اولویه، بیف استروگونف ، آنتروکت ، شاتوبریان و از این قبیل داشت به اضافه دسته موسیقی فرنگی جاز با محل رقص فرنگی. شک نیست که بدانید من و امثال من از مشتریان همیشگی هتل نادری بودیم. شنیده ام که این هتل نادری هنوز پابرجا است وجزئی از آثار باستانی درتهران شناخته شده است.

برگردیم به خیابان لاله زار شمالی یا "لاله زار نوا". در این خیابان مغازه های لباس دوزی مردانه و زنانه با پیاله فروشی های ارمنی که انواع کالباس و سوسیون وژامبون و گوشت خوک را برای تهرانی ها هدیه آوردند درکنار هم راه افتاده بود. چیزی که قبلا سابقه نداشت بویژه اینکه نوشیدن نوشابه های الکلی و خوردن گوشت خوک در مذهب اسلام حرام است!!

اگر سری بخیابان سپه بعد از نقاره خانه میزدیم مغازه های قروش ابزار و آلات صنعتی وقفل و بست و لولا های فرنگی را میدیدیم کسبی که قبلا وجود نداشت.

درضمن تحول بزرگی درصنایع دستی هم پدیدارشد از قبیل وسایل خانگی حصیر و نی باف وبوریا ،مانند صندلی، ظروف جای میوه و انواع سبدها و تولیدساخته های بافته شده چوبی.

برخی از این مهاجرین بازرگان بودند و با بازرگانان و صاحبان صنایع اروپا ، بویژه آلمان ،معامله داشتند که شناخته شده بودند. هنگامیکه به ایران کوچ داده شدند همان روابط پیشین را دنبال کردند یکباره نحوه کسب و بازرگانی با خارج از ایران متحول گردید و ما شاهد پیشرفت همه روزه میهن بودیم. از جمله این افراد فردی بنام حبیب ثابت  بعد ها " ثابت پاسال" بود که نخستین ابزار و ماشینها و اره برقی را به ایران آورد و برای دبستانها و دبیرستانها میز و نیمکت میساخت که دانش آموزان از روی حصیر و گلیم و زیلو به روی نیمکتی صعودکردند که میزی هم در جلو داشت. همین شخص بعد ها نخستین ایستگاه تلویزیون را درتهران تاسیس کرد هنگامیکه برخی از کشور های اروپائی از جمله نروژهنوز تلویزیون نداشتند.

"دراین باره رجوع کنید به آلماناک رادیو تلویزیون جهان چاپ دانمارک."

وبدین ترتیب بود که استالین ناخواسته به شکوفائی صنایع کمک کرد چه ایرانیان باهوش و زرنگ و بویژه مقلد خیلی زود کارهای مهاجرین را فراگرفتند و به شتاب شکوفائی صنعتی میهن ما افزودند بطوریکه بعدها ما درزمره صادر کنندگان وسائل خانگی صنعتی وحتی خوروهای مختلف به کشورهای همجوار و دورترقرارگرفتیم.

این کارهائی بود که من مقیم تهران شخصا شاهد بودم و تردید ندارم که در سایر استانهای میهن ما هم یک چنین جهشی رخ داده است که من از آن بیخبرم، لذا از خوانندگان استدعا دارم اگر مطالب تکمیلی بیاد دارند به این نوشته بیفزایند. و هم چنین پیشنهاد میکنم که محققین و تاریخ نویسان ایران درباره اثار مثبت یا منفی ورود این مهاجرین  به ایران، تحقیقی عمیق تر کنند که سزاوار است!

 
نگارنده و خواهرم درهمان سالها با اونیفورم دانش آموزان از ابتکارات رضا شاه

 

اسلو یازدهم بهمن ماه 1390 برابربا 31 ژانویه 2012

هاشم حکیمی